نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار علوم سیاسی دانشگاه شاهد
2 دانشجوی دکترای تخصصی مطالعات سیاسی انقلاب اسلامی دانشگاه شاهد
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
این مقاله در پی ارائه مدل های فرآیند بسیج انقلابی است. نظریههای مربوط به فرایند بسیج انقلابی، فرآیند جنبش انقلابی از شروع آن تا سرنگونی نظام و حتی پس از آن و عوامل موثر بر این فرآیند را بررسی می کند. نظریه های فرآیند بسیج انقلابی شامل نظریه های ادواردز، پتی و برینتون در دهه های 1920 و 1930 و همچنین نظریه های هافر(1951)، ابرشال (1973)، گامسون و فایرمن (1977)، و زالد و مک کارتی (1977) می شوند که بر مراحل و عوامل موثر در شروع جنبش انقلابی و فرآیند انقلاب متمرکز هستند. در این مقاله از میان نظریه پردازان تاریخ طبیعی، نظریه کرین برینتون و همچنین نظریه های هافر، ابرشال و زالد و مک کارتی بررسی شده و برای هر یک مدل نظریشان ترسیم شده است.
کلیدواژهها [English]
مدلهای تحلیل فرآیند بسیج انقلابی
عباس کشاورز شکری [1] تاریخ دریافت: 21/7/1397
ملیحه سالم [2] تاریخ پذیرش: 24/2/1398
چکیده
این مقاله در پی ارائه مدلهای فرآیند بسیج انقلابی است. نظریههای مربوط به فرایند بسیج انقلابی، فرآیند جنبش انقلابی از شروع آن تا سرنگونی نظام و حتی پس از آن و عوامل موثر بر این فرآیند را بررسی میکند. نظریههای فرآیند بسیج انقلابی شامل نظریههای ادواردز، پتی و برینتون در دهههای 1920 و 1930 و همچنین نظریههای هافر(1951)، ابرشال (1973)، گامسون و فایرمن (1977)، و زالد و مک کارتی (1977) میشوند که بر مراحل و عوامل موثر در شروع جنبش انقلابی و فرآیند انقلاب متمرکز هستند. در این مقاله از میان نظریهپردازان تاریخ طبیعی، نظریه کرین برینتون و از میان نظریههای متاخر، نظریههای هافر، ابرشال و زالد و مک کارتی بررسی شده و برای هر یک مدل نظریشان ترسیم شده است.
واژگان کلیدی: نظریههای فرآیند انقلاب، کرین برینتون، هافر، ابرشال، زالد و مک کارتی.
مقدمه
تا به حال تقسیمبندیهای متفاوتی در باره نظریههای انقلاب صورت پذیرفته است. معروفترین تقسیمبندیها مربوط به جک گلدستون (1980) و استن تیلور (1984) است. جک گلدستون نظریههای انقلاب را در سه نسل تقسیمبندی میکند. نسل اول مربوط نظریهپردازان تاریخ طبیعی انقلابها یعنی ادواردز (1927) و برینتون (1938) است. نسل دوم شامل نظریهپردازان کارکردگرایی و روانشناختی همچون جانسون (1966) و گر (1970) بودند که بدنبال نظریههای عام انقلاب بودند. نسل سوم جامعهشناسانی همچون اسکاچپول (1979) و گودوین (1988) بودند که به دنبال ارائه نظریههای خاص انقلاب بودند.
استن تیلور (1984) نظریههای انقلاب را در چهار رهیافت تقسیمبندی میکند. در رهیافت جامعهشناختی نظریهپردازانی همچون برینگتون مور و تدا اسکاچپول قرار دارند. در رهیافت سیاسی چارلز تیلی و ساموئل هانتینگتون بررسی شده است. در رهیافت روانشناختی، گشوندر، شواتز ، دولارد، میلر، مور، دیویس و تد رابرت گر بررسی شده است. در رهیافت اقتصادی به نظریههای آیرلند، اولسون، شومپیتر و دانز پرداخته شده است.
همچنین بر اساس یک تقسیمبندی دیگر می توان نظریههای انقلاب را بر اساس علل، فرآیند و پیامدها به سه دسته تقسیم کرد (پناهی، 1392). در قسمت علل، نظریههای مارکس، جانسون، اسملسر، اسکاچپول و گر را میتوان ذکر کرد. در میان نظریههای فرآیند میتوان به نظریههای برینتون (1938)، تیلی (1978 و 1385)، ابرشال (1973)، گامسون(1975)، فایرمن (1979)، زالد و مک کارتی (1977) و هافر(1951) اشاره کرد. در قسمت پیامدها نیز میتوان به نظریهپردازانی همچون اسکاچپول، تیلی ، مور و زیمرمن (1990) اشاره کرد.
این مقاله بر اساس تقسیمبندی آخر به دنبال توضیح نظریههای فرآیندی انقلاب است. میتوان فرآیند جنبش انقلابی را از زمان شروع تا زمان سرنگون کردن رژیم حاکم و حتی پس از آن و عوامل موثر بر آن را بررسی کرد. در مرحله فرآیند بر روند بسیج نیروها و منابع انقلابی و چگونگی سازماندهی آنها تأکید میشود.
از میان نظریههایی که در باره فرآیند انقلابی و مراحل آن مطرح است نظریه کرین برینتون است. البته قبل از او لیفورد ادواردز اولین مطالعه مقایسهای انقلاب ها را در کتاب تاریخ طبیعی انقلابها انجام داده و به بررسی مراحل انقلابهای انگلیس، آمریکا، فرانسه و روسیه پرداخته بود و نشان داده بود که در این انقلابها، ابتدا قدرت دست میانهروها و سپس تندروها بوده است. برینتون تلاش کرد با کالبد شکافی همین چهار انقلاب، کار ادواردز را تکمیل کند.
به نظر برینتون در مرحله نخست انقلاب، جنبش انقلابی با کنش جمعی انقلابی و بطور خودانگیخته آغاز می شود و سپس رهبران تلاش می کنند این جنبش جمعی را تکرار و گسترده تر سازند. اریک هافر از نظریهپردازانی است که نقش رهبران را در بسیج انقلابی بررسی می کند.
همچنین از عواملی که سبب میشود در صورت شرایط مناسب، این کنش جمعی انقلابی وسیعتر و تندتر شود، بسیج منابع است. از اولین نظریهپردازانی که به طرح و تدوین نظریه بسیج منابع پرداخته اند ابرشال و زالد و مک کارتی و تیلی هستند.
سوال اصلی این تحقیق آن است که نظریههایی که فرآیند بسیج انقلابی را مطرح کردهاند چه نظریههایی هستند و این نظریهها این مراحل را چگونه بررسی کردهاند و چگونه میتوان مدلهای آنها را ترسیم کرد. برای پاسخ به این سوال نظریههای برینتون، هافر، ابرشال، مک کارتی و زالد بررسی شدهاند و مدلهای نظری آنها ترسیم شده است.
1- نظریه کرین برینتون در مورد فرایند بسیج انقلابی
مطالعات برینتون در مورد انقلابهای انگلیس (1640)، آمریکا (1776)، فرانسه (1789)، روسیه (1917) است (برینتون،1385: 2). وی پنج مرحله را در این انقلابها تشخیص داده است که عبارتاند از مرحله پیش انقلاب، نخستین مرحلههای انقلاب، قدرت گرفتن میانهروها، به قدرت رسیدن تندروها و ترمیدور.
1-1- مرحله پیش انقلابی
مرحله پیش انقلابی مرحلهای است که درآن نشانههای مقدماتی انقلاب وجود دارد که همچون یک علامت قابل تشخیص وقوع بیماری به شمار میرود (برینتون، 1385: 32-31).
1-1- 1- ضعفهای ساختی، اقتصادی و سیاسی
به نظر برینتون در این مرحله علیرغم پیشرفتهای قابلتوجه اقتصادی جامعه، به علل متعددی از جمله جنگ، حیفومیل دربار و تجملات حکومتی، حکومت با بحران مالی درگیر است. وی معتقد است نگاهی به زندگی اقتصادی این جوامع در سالهای پیش از انقلاب نشان میدهد این جوامع درمجموع مرفه بودند؛ دوم اینکه دولتهای آنها دچار کمبود مزمن پول بودند؛ سوم آنکه برخی از این گروهها احساس میکنند که خطمشیهای دولتی علیه منافع اقتصادی طبقاتی ویژه آنهاست و چهارم اینکه به جز در روسیه، در تبلیغات انقلابی، منافع اقتصادی طبقاتی به عنوان انگیزهای برای کوشش در جهت سرنگونی تدابیر سیاسی و اجتماعی موجود، آشکارا اظهار نمیشد. همچنین از نظر وی در هر چهار مورد، حکومتها نسبتاً ناکارآمد مینمایند و حکومت شوندگان نیز نسبتاً نابردبار به نظر میآیند (برینتون،1385: 32-41).
1-1-2- تغییر بیعت روشنفکران از نظام حاکم
از دیدگاه برینتون وقتی روشنفکران جامعه ناظر بر مسائل حاد جامعه باشند، بیشک شروع به انتقاد از جریان عادی روزانه امور بشری میکنند و آرزومند یک دگرگونی چشمگیر در جامعه میشوند؛ اما ازآنجاکه دولتمردان جامعه، در این شرایط گوشی برای شنیدن انتقادات و توصیههای روشنفکران ندارند، آنها نیز مشغول تدوین بنیادهای فکری و ایدئولوژی انقلابی میشوند. این ایدهها بخش مهمی از وضع ماقبل انقلابی را تشکیل میدهد و تأثیر مهمی در انقلاب دارد (برینتون،1385: 59-45).
1-1-3- افزایش اختلافات و ناهمسازیهای طبقاتی
در این وضعیت طبقه حاکم سیاسی و اقتصادی و نظامی دیگر نمیتوانند جامعه و حکومت را اداره کنند و انواع فسادهای مالی، اخلاقی و سیاسی درون آن نفوذ میکند. اعضای طبقه حاکم به خاطر نوع زندگی پر از تجملات خود توان تأمین هزینههای زندگی خود را از دست میدهند و به انواع فعالیتهای اقتصادی نامناسب میپردازند. این ناشایستگی به حدی میرسد که حتی خود اعضای طبقه حاکم هم به شایستگی خود برای حکومت کردن شک میکنند و طبقه حاکم به جای الگو بودن برای طبقات پایین، مورد تمسخر آنها قرار میگیرد. به نظر برینتون بارزترین نشانه آماده شدن صحنه برای انقلاب، به هم پیوستن روشنفکران تغییر بیعت داده با اعضای طبقه حاکم جدا شده از آن است (برینتون،1385: 79-59).
1-2- نخستین مرحله انقلاب: خودانگیختگی
این مرحله تحت عنوان «خودانگیختگی یا برنامهریزی» در انقلابها است؛ نتیجه ایکه برینتون میگیرد این است که در هر چهار انقلاب، یک دسته از بحثکنندگان- مخالفان رژیم حاکم و طرفدار انقلاب- معتقدند که نخستین گامهای باشکوه انقلاب بهگونهای تقریباً خودانگیخته از سوی ملت برداشته میشود ؛ دسته دیگر- هواداران رژیم حاکم و مخالف انقلاب- بر این نظرند که این نخستین گامها، ثمره یک رشته توطئههای به هم بستهای است که از سوی گروههای کوچک ولی مصمم ناراضیان انجام میگیرد (برینتون،1385: 95).
برینتون با رد این دو دیدگاه افراطی و تفریطی معتقد است؛ انقلابها به طور خودجوش، با شورشهای مقدماتی مردم شروع میشوند ولی انقلابیون از فرصت استفادهکرده و حرکت خودجوش را توسعه داده و با تشویق مردم در جهت براندازی رژیم حاکم تلاش جدی بکار بردهاند (برینتون،1385: 108-102).
1-3- دومین مرحله انقلاب: چگونگی بسیج نیروهای انقلابی
1-3-1- قدرت گرفتن میانهروها
در هر چهار انقلاب، اولین گروهی که پس از سرنگون شدن نظام سیاسی پیشین به قدرت میرسد، میانهروها بودند آنها با وظیفه دشوار اصلاح نهادهای موجود و با ایجاد یک نهاد نوین روبهرو شده بودند و درعینحال میبایست از کارهای عادی حکومت کردن نیز غافل نباشند. همچنین میانهروها به زودی درگیر در جنگهای داخلی و خارجی شدند و در برابر نیروهایی تندرویی قرار گرفتند که همواره میگفتند میانهروها درصدد توقف انقلابند و سرانجام در این کشاکش قدرت شکست خوردند (برینتون،1385: 145).
سپس برینتون به رویدادهای دوره فرمانروایی میانهروها میپردازد؛ از جمله این رویدادها حاکمیت دوگانه است. به نظر برینتون زمانی که میانهروها قدرت را در دست میگیرند، از یک طرف بر نهادهای رسمی حکومت حاکم هستند و به کمک آنها جامعه را اداره میکنند، از طرف دیگر نیروهای انقلابی تندرو هستند که بر نهادهای انقلابی برآمده از فرایند انقلاب حاکم هستند و بهطور غیررسمی به کمک آنها اعمال حاکمیت میکنند. بدین شکل «حکومت رسمی» میانهروها، در برابر«حکومت غیررسمی» انقلابیون تندرو قرار میگیرد. درنهایت این مرحله با پیروزی تندروها و تبدیل حاکمیت دوگانه به حاکمیت یگانه پایان میگیرد (برینتون،1385: 162-157).
1-3-2- قدرت گرفتن تندروها
برینتون عقیده دارد دوره حاکمیت تندروها با کودتای آنها علیه میانهروها آغاز میشود. از نظروی با سرنگونی میانهروها انقلاب به مرحله بحرانی خود میرسد.
1-3-2-1- ویژگیهای تندروها
به نظر برینتون تندروها که بر سازمانهای انقلابی تسلط دارند، تعدادشان اندک است که این کم شمار بودن خود یکی از سرچشمههای نیروی آنان است. از نظر وی تعداد زیاد در سیاست نیز مانع توانایی تحرک سریع اتخاذ تصمیمات نهایی و رفتن به سوی هدف است. همچنین انضباط، یگانهاندیشی و تمرکز اقتدار از دیگر نشانههای فرمانروایی تندروهای پیروز است.
سرسپردگی در برابر رهبر از دیگر نشانههای تندروها بود و در مقابل رهبران تندرو نیز افراد کارآمدیاند که برینتون آنها را مردان عمل میخواند که به اصول انقلاب پایبندند. در این راه تندروها از بهکارگیری خشونت نیز خودداری نمیکنند.
وقتی تندروها به قدرت میرسند، حکومتی کارآمدتر از میانهرو را شکل میدهند، به علاوه رهبران با وجود قدرت، غالباً حاکمیت خود را به صورت جمعی اعمال میکنند. تندروها در عرصه اقتصادی به برنامهریزی اقتصادی از قبیل تثبیت قیمتها، جیرهبندی مواد خوراکی، تنظیم پول، مصادره اموال ضدانقلاب و غیره دست مییازند. در نهایت برینتون تأکید میکند که این دوره بحرانی کوتاه است و انقلاب به مرحله بعدی، یعنی حاکمیت عملگرایان میرسد (برینتون،1385: 200-188).
1-3-2-2- اقدامات تندروها
تندروهای متعصب در هر چهار انقلاب، دست به مصادره اموال کلیسا زدند. آنها برای عملی کردن این شعارها شروع به حذف مخالفان کردند تا راه را برای تحقق آرمانها هموار کنند. محافظهکاران نظام سیاسی قبل، و حتی میانهروها تحت تعقیب و آزار، حبس و تبعید و یا قتل قرار میگیرند و جنگ داخلی و خارجی به وجود میآید. از دیگر اقدامات تندروها زیر ذرهبین قرار دادن زندگی افراد عادی است. بهعلاوه تندروها در یک «نبرد طبقاتی» درگیر میشوند؛ از همه مهمتر آنها سعی میکنند کوچکترین گناهان را ریشهکن سازند در نتیجه مینوشی، زنبارگی، قمار، تنبلی و تکبر در این دوره مورد لعن قرار گرفت. تحقیر دنیا و تشویق ریاضت و تقدیرگرایی نیز از اقدامات مشترک این انقلابیها بود. تندروها، نامهای افراد، مکانها، محلها، خیابانها و حتی ماهها را تغییر دادند و نامهای انقلابی را جایگزین کردند. تلاش برای جهانشمول دانستن انقلاب نیز در هر چهار انقلاب دیده میشود، هرچند در واقعیت نهایی، ملیتگرا و انحصارطلب از کار درآمدند (برینتون،1385: 233-204).
1-3-3- عصر وحشت
برینتون پس از بررسی اقدامات انقلابیون تندرو، درباره توجیه عصر وحشت بحث میکند. از نظر وی تمامی متغیرهای این عصر در الگوی پیچیدهای از واقعیت بههمبافته است و بدون اینها، عصر وحشت و یک بحران کامل در انقلاب به وجود نمیآید. اولین متغیر عادت به شدت عمل است؛، یعنی موقعیت تناقضآمیز مردمی که در شرایطی قرار گرفتهاند که پیوسته در انتظار امور غیرمترقبهاند؛ دومین متغیر فشار جنگ داخلی و خارجی است. ضرورتهای جنگ به توجیه تمرکز شتابان حکومت وحشت، دشمنی با ناراضیان درونگروهی و برانگیختگی گستردهای که به روانپریشی در نسل امروز معروف است، کمک میکند؛ سومین متغیر نو بودن ماشینهای این حکومت متمرکز است، بدین معنا که این نهادهای حکومت وحشت نمیتوانند به صورتی هموار کار کنند و آنها که مدیریت این نهادها را برعهده دارند اگر از نظر سیاسی بیتجربه نباشند، دستکم از نظر اداری بیتجربهاند؛ چهارم اینکه این زمان با یک بحران اقتصادی شدید نیز همراه است که این همان کمبود آشکار در ضروریات زندگی است؛ پنجمین متغیر نیز ستیزهای طبقاتی است که به صورتهای گوناگون در دوره بحرانی هر چهار انقلاب نمایان میشود؛ ششمین متغیر نیز که جنبه انتزاعی دارد انحصارطلبی تندروها و توان بسیج و سازماندهی آنها برای حفظ قدرت و از بین بردن رقیبان و دشمنان میباشد؛ هفتمین متغیر نیز همان عنصر اعتقاد مذهبی که عصرهایوحشت را به صورت عصرهای پاکدامنی نیز درمیآورد. اما درکل با وجود این توجیهها این وضعیت دوام نمیآورد زیرا مردم عادی نمیتوانند برای مدت طولانی با انگیزههای آرمانی زندگی کنند (برینتون،1385: 239-233).
1-3-4- عصر ترمیدور
برینتون مرحله ترمیدور را دوره نقاهت پس از فرونشستن تب انقلاب تعریف میکند که در هر چهار انقلاب آن را یافته است. در نتیجه انقلابیون عملگرا تن به قبول واقعیتهایی میدهند که در انقلاب دوره قبل امکان نداشت. از نظر برینتون برجستهترین نقطه مشترک که در این دوره، استقرار نهایی یک فرد خودکامه است که انقلاب او را به قدرت میرساند. پس از به قدرت رسیدن فرد خودکامه، «وحشت سفید» واقع میشود،که در آن تندروهای افراطی که حاضر نیستند تن به عملگرایی بدهند به عنوان نابخردان و جنایتکاران سرکوب میشوند تا شرایط برای عادیسازی جامعه فراهم شود؛ برینتون بعضی از روندهای عادیسازی را چنین توضیح میدهد «دادگاههای ویژه جای خود را به دادگاههای عادی میدهند، پلیس انقلابی تبدیل به پلیس معمولی میشود و چوبههای دار، گیوتین و جوخه اعدام برای جنایتکاران برجسته نگهداشته میشود. همچنین نوعی بخشودگی عام در این دوره اتفاق میافتد، به تدریج تبعیدیان سیاسی از جمله میانهروها بخشوده میشوند، اقدامات مربوط به صدور انقلاب متوقف میشود و ملیتگرایی و منافع ملی به جای جهانشمولی انقلاب و رسالت پیامبرانه انقلابیون مینشیند؛ از دیگر ویژگیهای بارز این دوره جستجوی لذت توأم با رشد فقر است؛ اگرچه هنوز در دوره ترمیدور برخی از شعارهای انقلابی وجود دارد، ولی آرمانگرایی افراطی فروکش و طبقه حاکم کمتر از حکومت تقوا صحبت میکند. در نتیجه در این انقلابها نوعی بازگشت به عادات کهن در زندگی روزانه مشاهده میشود (برینتون،1385: 276-240).
شکل 1- مدل مراحل چگونگی بسیج نیروهای انقلابی کرینبرینتون
منبع: نگارندگان
شکل 2- مدل مراحل پیشانقلابی کرین برینتون
منبع: نگارندگان
شکل 3- مدل نخستین مرحله انقلاب
منبع: نگارندگان
شکل 4- مدل حاکمیت میانهروها کرین برینتون
منبع: نگارندگان
شکل 5- مدل حاکمیت تندروها کرین برینتون
شکل 6- دوره ترمیدورکرین برینتون
منبع: نگارندگان
2- نظریه اریک هافر در مورد فرایند جنبش انقلابی
اریک هافر در کتاب خود با عنوان پیرو راستین از ویژگیهای مشترک در جنبشهای انبوه مذهبی، انقلابی و اجتماعی و ملی مردم سخن میگوید. از نظر وی؛ تمام جنبشهای انبوه در هواداران خود آمادگی جانبازی در راستای هدفی مشترک ایجاد میکنند و تمام تعالیم آموزشی این جنبشها، باعث میشود تعصب، امیدهای پرشور، تنفر و نابردباری در پیروان ایجاد شود. از نظر هافر جنبشهای اجتماعی هرچند از نظر تعلیمات و هدفهای خود با یکدیگر تفاوت داشته باشند، اما هواداران اولیه را از میان گروهی همتراز از افراد بشر به سوی خود جلب میکنند (هافر،1372: 1).
هافر ریشه جنبش انقلابی را، ناکامی و نارضایتی میداند که با امید به تغییر رهبری قابلاعتماد همراه باشد وی بیان میدارد که افرادی که حیات یک ملت یا جهان را تغییر شکل میدهند، نمیتوانند صرفاً با ایجاد نارضایتی، احراز رهبری و قهرمانی و عنوان کردن ناخشنودیهای مردم، یا از طریق نشان دادن عقلایی بودن و مطلوبیت تغییرات موردنظر و یا توسل به زور و جبر به منظور کشاندن مردم به راه جدید زندگی، به تحول مطلوب خویش دست یابند. وی بیان میدارد اگر کمونیستها بر اروپا و بخشی بزرگ از جهان حکمروا شوند، به این دلیل نیست که آنها میدانند چطور نارضایتی در مردم پدید آوردند، اما به این دلیل است که آنان میدانند چگونه با موعظههای خود بذر امید را در دلها بکارند (هافر،1372: 52-49). پس همینطور که مشخص است در بحث اریک هافر نقش رهبران- به خصوص رهبران امیدبخش- در جنبشهای انقلابی دارای اهمیت است بااینحال بیان میدارد که هرچند نقش رهبر را در جهش یک جنبش مهم بدانیم اما تردیدی نیست که رهبر نمیتواند اوضاعی را به وجود آورد که خیزش جنبش ممکن شود. او نمیتواند به مدد جادو از هیچ، یک جنبش بسازد. باید رغبتی به اطاعت و نارضایتی گستردهای نسبت به وضع موجود وجود داشته باشد، تا جنبش و رهبری چهره بنماید (هافر،1372: 190).
در نهایت هافر در قسمت پایانی بحث خود سه نوع رهبران انقلابی در فرایند جنبش انقلابی، از هم تمیز میدهد: 1) سخنوران که کارشان زمینهسازی فکری انقلاب، گستردن نارضایتی و سیاسی کردن آن، کاستن میزان مشروعیت نظام حاکم و نشان دادن جامعه آرمانی است؛ 2) متعصبان تندرو که مسئولیت راهاندازی جنبش را بر عهده دارند و در نهایت نظام حاکم را سرنگون و نظام جدید را ایجاد میکنند. برای رسیدن به این مقصود این گروه به صفبندیها دامن زده و بین دوست و دشمن خطکشی میکنند و دشمنان داخلی و خارجی را بزرگ جلوه میدهند و به تضاد و تعارضها دامن میزنند. 3) نوع سوم رهبران، مردان عمل هستند که اختیار را از دست متعصبان خارج و با قدرت مخالفتها را سرکوب میکنند و انقلاب را به تعادل میرسانند (هافر،1372: 256-221). درنهایت به نظر هافر انقلابها به پیشگامی افراد سخنور آغاز و به یاری مردم متعصب تحقق مییابد و به دست مردان عمل مستحکم میشود (هافر،1372: 251).
شکل 7- مدل نقش رهبران انقلابی در جریان فرایند بسیج انقلابی
منبع: نگارندگان
3- نظریه ابر شال در مورد بسیج منابع در جریان فرایند انقلابی
از پیشگامانی که به طرح نظریه بسیج منابع[3] پرداخته است، آنتونی ابرشال است. در نظر وی بسیج منابع به فرآیندهایی اشاره دارد که طی آن منابع تکتک اعضای گروه در راستای دستیابی به اهداف مشترک و برای حمایت از علایق گروه واگذار میشود. ازآنجاکه بسیج منابع توسط سازمان داخلی و ساختار جمع تسهیل یا ممانعت میشود، وی ساختار گروه را متغیری اصلی در این تحلیل میداند و میزان و شکل کنش جمعی که به دنبال اهداف جمعی صورت میگیرد را مبتنی بر سطوح بسیج و منابع کنش جمعی تلقی میکند. لازم به ذکراست که ابرشال وجه تمایز کنش جمعی از کنش فردی را در بعد عمومی و غیر روزمره کنش جمعی و تهدید آن علیه گروههای موجود و پتانسیل آن برای تبدیلشده به کارگزار تغییر اجتماعی میبیند (ابرشال،1993: 7-6). به نظر وی حداقل شرایط برای یک حرکت جمعی، وجود اهداف و دشمن مشترکی است که عامل ستم، نارضایتی و سختی برای اعضای گروه باشد. به نظر وی، «گروه» میتواند یک ناحیه، قبیله، طبقه، قشر و یا انواع زیرمجموعه یک جامعه باشد (ابرشال،1978: 308-305).
در واقع از نظر ابرشال موضوع اصلی در نظریه تضاد اجتماعی، بسیج منابع، سازمان و کنش جمعی است. وی بیان میکند تضاد اجتماعی، ارتباط مستقیمی با توانایی گروه برای نابودی منابع دیگران و افزایش هزینه آنان برای بسیج، بقای سازمان و کنش جمعی دارد. همچنین از نظر وی ساختار و اتحاد گروه نیز تأثیر مستقیمی بر نظریه بسیج منابع میگذارد. بسیج منابع بر مبنای انتقال منابع افراد به سازمانها و واگذاری این منابع در راستای اهداف گروه تعریف میگردد. سازمانها و رهبری میتوانند در صورت نیاز منابع بسیج شده را برای اهداف جدید گروه بهکارگیرند و همچنین قادر هستند روند بسیج را با استفاده از شبکههای موجود میان اعضای گروه با هزینهای پایین گسترش دهند. همچنین برای گروههای غیرمنسجم، شکلگیری بسیج هزینه بیشتری دارد بهطوریکه در ابتدا باید هسته اولیه بسیج ایجاد شود سپس با جمعیت پیوند داده شود. در این زمینه هزینه بقای سازمان هم قابلتوجه خواهد بود.
بنابراین به نظر ابرشال، برای جنبش اعتراضی جدی و مداوم به شرایط نابسامان جامعه، سازماندهی و رهبری ضروری است. سازمان میتواند بر اساس ساختهای سنتی، مانند قبیله، خویشاوند، قوم، روستا، و ... شکل گیرد؛ یا میتواند بر اساس گروها و قشرهای نوین ثانویه مانند گروههای شغلی و مدنی و اقتصادی، شکل بگیرد. شرایط مناسب برای شکلگیری یک جنبش تنها قشربندی وسیع بلکه جامعهای با ساختار گسسته است که در آن ارتباط بین طبقات، اقشار و گروههای جامعه بسیار کم باشد. در این صورت رهبری درونگروهی میتواند بهسادگی اعضای گروه یا قشر را بسیج کند. ابرشال بر مبنای مطالعاتی که انجام داده است چهار فرضیه را برای بیان نظریهاش مطرح میکند:
1- در یک جامعه گسسته، هرچه سازمانها بیشتر و متنوعتر باشد و مشارکت اعضای آن بیشتر باشد، احتمال وقوع بسیج جمعی مخالفان بیشتر است.
2- هرچه یک گروه از بقیه جامعه گسستهتر باشد و روابط رودررو، قویتر باشد، بسیج اعضای آن برای یک جنبش اعتراضی آسانتر است. یعنی رهبر درونگروهی میتواند از روابط سنتی گروهی در جهت بسیج مردم استفاده کند و در نتیجه یک اجتماع سنتی نیز میتواند زمینه را برای جنبش فراهم کند.
3- اگر یک گروه بر مبنای خطوط سنتی، مانند دین و قومیت از سایر گروهها جدا شد ولی هنوز براساس خطوط انجمنی سازمان نیافته باشد، وقتی کنش جمعی امکان دارد که اعضای آن دارای احساسات مشترک ستمدیدگی و خصومت با آن باشد. در این شرایط حرکت اعتراضی معمولاً از نظر زمانی کوتاهتر و از نظر درجه خشونت خشنتر جنبشهایی خواهد بود که بر اساس سازمان انجمنی شکل میگیرد. به نظر ابرشال اگر چنین سازمان و رهبری وجود داشته باشد، ایدئولوژی انقلابی در متن ارزشهای جامعه موجود است و به راحتی در اختیار رهبران قرار میگیرد.
4- شرکتکنندگان در یک اعتراض عمومی و فعالان در یک سازمان مخالف، بیش از سایر اشخاص، فعال و همبسته با جمع خواهند بود. در حالیکه افراد منزوی، فقط پس از بالاگرفتن جنبش به آن ملحق میشوند (ابرشال،1973: 135-118).
به نظر ابرشال چهار سطح از شرکتکنندگان در یک جنبش وجود دارد:
۱- معدود رهبران سطح بالا؛
۲- رهبران سطح پایین متعدد؛
۳- اعضای عادی جنبش؛
۴- بقیه مردم که نقش فعالی در جنبش ایفا نمیکنند. مانند هواداران و تماشاگران.
از نظر ابرشال یک جنبش پایدار به سازمان و رهبری نیاز دارد. به اعتقاد وی رهبری مناسب برای تداوم جنبش انقلابی یکی از منابع نایاب است؛ و رهبران سطح بالا و متوسط یک جنبش معمولاً از طبقات بالا و متوسط جامعه برمیخیزند و برای مشارکتکنندگان در سایر سطوح جنبش، میزان خطر و پاداش اهمیت دارد بهطوریکه هر چه میزان خطر به پاداش کمتر باشد، امکان جذب افراد به جنبش بیشتر است (ابرشال،1973: 163-146).
شکل 8- مدل بسیج منابع در فرایند انقلاب آنتونی ابرشال
شکل 9 – سازماندهی بسیج انقلابی
شکل 10- شرکت کنندگان در جنبش
|
||||
شکل 11- فرضیه اصلی ابرشال
منبع: نگارندگان
4- نظریه مک کارتی و زالد در مورد بسیج منابع
از نظر مک کارتی و زالد جنبشهای اجتماعی، منابع را در جهت اهداف خود بسیج مینمایند. آنان جنبشهای اجتماعی را چیزی جز ساختهای انتخابشدهای که در راستای تغییرات اجتماعی جهت داده شدهاند، نمیبینند. برای آنان ساخت جنبشهای اجتماعی از سه نوع سازمان یا سه گروه از سازمانها تشکیل مییابد. این سه گروه عبارتند از: الف) سازمان جنبش اجتماعی، ب) گروههای شاغل در جنبشهای اجتماعی و ج) بخش جنبش اجتماعی (مک کارتی وزالد، 1977: 1213). سازمانهای جنبش اجتماعی، سازمانهای تخصصی جنبشهای اجتماعی هستند. گروههای شاغل در جنبشهای اجتماعی از سازمانهای جنبش اجتماعی مختلفی تشکیل شدهاند که به دنبال هدف خاصی هستند و معمولاً به عنوان یک جنبش اجتماعی تلقی میشوند. بخش جنبشهای اجتماعی شامل تمام گروههای شاغل در جنبشهای اجتماعی مربوط به همة جنبشهای اجتماعی یک جامعه میشود. این سازمانها منابع، افراد و دیگر سازمانها را برای تحقق اهداف جنبشهای اجتماعی بسیج میکنند.
افراد و سازمانهایی که مورد بهرهبرداری جنبشهای اجتماعی قرار میگیرند شامل هواداران(کسانی که به اهداف جنبشهای اجتماعی اعتقاد دارند)، غیرهواداران و اعضای اصلی (که منابع را فراهم میکنند)، عموم تماشاچیان (که مخالف جنبش های اجتماعی نیستند بلکه شاهد آن هستند)، ذینفعان بالقوه (که از به ثمر رسیدن اهداف جنبشهای اجتماعی سود میبرند)، هواداران آگاه (که به دنبال منفعت مستقیم از جنبشهای اجتماعی نیستند)، اعضای اصلی آگاه (که به حمایت مستقیم از جنبشهای اجتماعی میپردازند اما به دنبال منافع مستقیم نیستند) و نخبگان جنبشهای اجتماعی آنهایی هستند که کنترل حوزههای بزرگتری از منابع را در دست دارند (مک کارتی وزالد ، 1977: 1222-1221).
مک کارتی و زالد با استفاده از منطق اقتصادی قانون عرضه و تقاضا، به توضیح چگونگی عرضه و تقاضای منابع در بخش جنبشهای اجتماعی یک جامعه میپردازند. از نظر آنان منابع عبارتند از مشروعیت، پول، تسهیلات و نیروی کار. افراد و سازمانهای مذکور در فوق کنترل این منابع را به دست دارند و سازمانهای جنبش اجتماعی میباید این منابع را در راستای اعتقادات آنان تجهیز نمایند، البته نه با قدرت انتخاب کامل. وقایع مداخلهگری نظیر جنگ، روندهایگستردهتر اقتصادی و فاجعههای طبیعی وجود دارند که میتوانند بر توانایی سازمانهای جنبش اجتماعی در تحصیل منابع تأثیر بگذارند. زالد و مک کارتی بین فرد و جامعه تفکیکی قائل نمیشوند و در مدل خود هیچ خصوصیتی برای آنان قائل نیستند. فرد و جامعه هر دو به عنوان منابع تلقی میشوند و به وسیلة سازمانهای جنبش اجتماعی بسیج میشوند. موفقیت و شکست جنبشهای اجتماعی بستگی به این دارد که سازمانهای جنبش اجتماعی چگونه طراحی شده و به کار گرفته شوند و تا چه حد در تجهیز یا بسیج منابع موفق باشند (مک کارتی وزالد ، 1977: 1223-1218).
مککارتی و زالد در مورد منابع، بخش جنبشهای اجتماعی و رشد گروههای شاغل در جنبشهای اجتماعی یازده فرضیه بیان میکنند:
۱- هرچه مقدار منابع در اختیار تودههای مردمی و نخبگان افزایش مییابد، مقدار مطلق و نسبی منابع در دسترس بخش جنبشهای اجتماعی نیز افزایش پیدا میکند (مک کارتی وزالد ، 1977: 1224).
۲- هر چه مقدار مطلق منابع در دسترس بخش جنبشهای اجتماعی افزایش یابد، احتمال اینکه گروههای شاغل در جنبشهای اجتماعی و سازمانهای جنبش اجتماعی جدیدی جهت رقابت برای این منابع توسعه یابد، افزایش مییابد (مک کارتی وزالد ، 1977: 1225).
۳- صرفنظر از منابع در دسترس ذینفعان بالقوه، هرچه مقدار منابع در دسترس هواداران آگاه افزایش یابد، احتمال توسعه سازمانهای جنبش اجتماعی وگروههای شاغل در جنبشهای اجتماعیکه پاسخگوی اولویتهایی برای تغییر هستند افزایش مییابد.
۴- هرچه سازمانهای جنبش اجتماعی وابستگی بیشتری به اعضای اصلی داشته باشد، جریان منابع به سازمانهای جنبشاجتماعی پایداری کمتری خواهد داشت (مک کارتی وزالد ، 1977: 1228).
۵- سازمانهای جنبش اجتماعی که تلاش میکند اعضای اصلی آگاه و ذینفع را از طریق ساختارهای بخش فدراسیونی و در نتیجه انگیزههای متحدکننده به سازمان متصلکند محتمل استکه دارای سطوح بالایی از تنش و درگیری باشد.
۶- سازمانهای جنبش اجتماعی قدیمیتر نسبت به سازمانهای جنبش اجتماعی جدیدتر به احتمال بالاتری در سراسر چرخه رشد و کاهش گروههای شاغل در جنبش های اجتماعی ایستادگی میکند.
۷- هرچه گروههای شاغل در جنبشهای اجتماعی رقابتیتر باشد (تابعی از تعداد و اندازه سازمانهای جنبش اجتماعی موجود) احتمال اینکه سازمانهای جنبش اجتماعی جدید اهداف و استراتژیهای محدودتری را پیشنهاد دهند بیشتر میشود.
۸- هرچه درآمد سازمانهای جنبشاجتماعی بیشتر باشد احتمال وسعت سازمان و حرفهای بودن کادر و کارکنان آن افزایش پیدا میکند.
۹- هرچه بخش جنبش اجتماعی بزرگتر و گروههای شاغل در جنبشهای اجتماعی خاص گستردهتر باشد احتمال توسعه حرفههای جنبش اجتماعی بیشتر میشود. منظور از حرفه جنبش اجتماعی ترتیبی از موقعیتهای کارکنان حرفهای است که توسط هواداران در تعدادی از سازمانهای جنبش اجتماعی و یا موسسات پشتیبان برگزار میشود.
۱۰- هرچه به سازمانهای جنبش اجتماعی توسط اعضای اصلی بودجه بیشتری داده شود احتمال اینکه کارگران اعضای اصلی ذینفع برای اهداف استراتژیک به نسبت کار سازمانی به خدمت گرفته شوند بیشتر میشود.
۱۱- هرچه سازمانهای جنبش اجتماعی کارگران بیشتری با زمان اختیاری به کارگرفته باشد آسانتر میتواند تیمهای موقتی را توسعه دهد (مک کارتی وزالد ،1977: 1236-1224).
در مقالهای دیگر که مک کارتی با مشارکت ادوارد نوشته است؛ در مورد نقش منابع در بسیجِ کنش جمعی صحبت شده است. آنان بر توزیع نابرابر انواع مختلف منابع میان گروههای اجتماعی و نقش آن در بسیج افراد تأکید میکنند. در نظر آنها نظریه بسیج منابع به دنبال درک چگونگی غلبه گروهها بر نابرابری منابع در راستای رسیدن به اهدافشان در جهت تغییر اجتماعی است. از نظر ایندو از جمله دلایل توزیع نابرابر منابع در بین گروههای اجتماعی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) تغییرات مکانی در روند بسیج جنبش اجتماعی: منابع حیاتی در مناطق اصلی متمرکز شدهاند و در مناطق حاشیهای کمیابتر هستند. در نتیجه منابع مورد نیاز بسیج جنبش اجتماعی در مناطق مرکزی آسانتر در اختیارکنشگران جمعی بالقوه قرار میگیرد. مطالعات وسیعی نشان میدهدکه احتمال ظهور جنبشدر مناطق شهری همچنین کشورهای بزرگ که فعالیتهای بالقوه در مجاورت گستره وسیعتری از منابع قراردارد، بیشتر است. مسائل اجتماعی شهری و اخیرا مناطق حومه شهری در مقایسه با همتایان روستایی خود از توجه سیاسی، بشر دوستانه و رسانهای بیشتری برخوردار هستند.
ب) تغییرات تاریخی در دسترس پذیری منابع: ارزش منابع خاص و مقدار منابع در یک حوزه خاص در طول زمان متغیر است. به عنوان مثال افزایش سرعت نوآوریها ممکن است باعث تسریع منسوخ شدن روشها یا تجهیزات مهم شود. به عنوان مثال تلفن به عنوان وسیله به اشتراکگذاری اطلاعات جنبش مورد استفاده قرار گرفت و شرکت در رویدادها یا انجمنهای اجتماعی را کاهش داد. بعدها پست الکترونیک به سرعت جایگزین تجهیزات ارتباطی قبلی شد و از آن برای اطلاع رسانی در بین گروه بزرگی از افراد استفاده شد.
پ) تفاوتهای اجتماعی در دسترسپذیری منابع: در این زمینه ظهور بخشی از پژوهشگران با جهتگیری نظری متفاوت منجر به ایجاد "طبقه متوسط جدید" با تعهدات اجتماعی و فرهنگی متمایز و موقعیت اقتصادی مشابه میشود که این عامل خود محرک اصلی در پیدایش جنبشهای اجتماعی جدید است.
بهطورکلی بین طیف منابعی که در دسترس حوزهها است و سرعت و دامنه بسیج شدنشان در پیگیری اولویتهای تغییرات اجتماعی رابطه مستقیمی وجود دارد. بنابراین جمعیت جنبشهای اجتماعی در یک جامعه نمایانگر تنها بخشی از جنبشهای اجتماعی بالقوه آن است. در نتیجه جنبشهای بسیج شده در هر جامعهای به احتمال بالاتر اولویتهای تغییر اجتماعی حوزههایی را نشان میدهد که منابع بیشتری را در دسترس داشته باشند. نهایتاً در دسترس بودن منابع مختلف برای کنشگران
اجتماعی و داشتن امتیاز به منظور دسترسی به این منابع احتمال کنش جمعی مؤثر را افزایش میدهد. به این صورت نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی گستردهتر ایجاد بسیج موفق را برای گروههای صاحبامتیاز بیشتر میکند (ادواردز و مک کارتی،2004: 120-11).
شکل 12- مدل بسیج منابع زالد و مک کارتی منبع: نگارندگان
نتیجهگیری
در این مقاله برخی از نظریههای فرآیند بسیج انقلابی و مدلهای نظری آنها بررسی شد. نظریههای مربوط به فرایند بسیج انقلابی در پی بررسی عواملی هستند که سبب میشود حرکت جمعی اولیه روزبهروز رشدیافتهتر و وسیعتر شود و در نهایت به یک بسیج فراگیر علیه رژیم منجر گردد. بهاینترتیب در این مقاله به بررسی نظریههای فرایند انقلابی کرین برینتون، اریک هافر، آنتونی ابرشال و زالد و مک کارتی پرداخته شده است.
کرین برینتون معتقد است انقلاب های چهارگانه انگلیس، آمریکا، فرانسه و روسیه همگی در مراحل بسیج انقلابی که شامل مرحله پیشا انقلابی، مرحله نخست انقلاب، روی کار آمدن میانه روها، روی کار آمدن تندروها و عصر ترمیدور است، شریکند. هافر رهبران انقلابی را در سه گروه سخنوران، متعصبان تندرو و مردان عمل قرار می دهد و معتقد است انقلابها به پیشگامی افراد سخنور آغاز و به یاری مردم متعصب تحقق مییابد و به دست مردان عمل مستحکم میشود.
به نظر ابرشال بسیج منابع به فرآیندهایی اشاره دارد که طی آن منابع تکتک اعضای گروه در راستای دستیابی به اهداف مشترک و برای حمایت از علایق گروه واگذار میشود. وی چهار فرضیه را برای بیان نظریهاش مطرح میکند: اول؛ در یک جامعه گسسته، احتمال وقوع بسیج جمعی مخالفان بیشتر است. دوم؛ هرچه یک گروه از بقیه جامعه گسسته تر باشد، بسیج اعضای آن برای یک جنبش اعتراضی آسان تر است. سوم، اگر یک گروه بر مبنای خطوط سنتی مانند دین یا قومیت از سایر گروه ها جدا شد، وقتی کنش جمعی امکان دارد که اعضای آن دارای احساسات مشترک ستمدیدگی باشند. و فرضیه آخر، شرکت کنندگان در یک اعتراض عمومی و فعالان در یک سازمان مخالف، بیش از سایر اشخاص، فعال و همبسته با جمع خواهند بود، در حالیکه افراد منزوی، فقط پس از بالا گرفتن جنبش به آن ملحق می شوند.
از نظر مک کارتی و زالد جنبشهای اجتماعی، منابع را در جهت اهداف خود بسیج مینمایند. برای آنان ساخت جنبشهای اجتماعی شامل این موارد است: سازمان جنبش اجتماعی، افراد و گروه های شاغل در جنبشهای اجتماعی، منابع جنبش اجتماعی، عوامل تاثیرگذار بر توانایی سازمان جنبش اجتماعی درتسهیل منابع و دلایل توزیع نابرابر منابع میان گروه های اجتماعی.
در مقایسه این اثر با مقاله پناهی (1385) با عنوان «اثر انقلاب اسلامی بر نظریههای فرایند انقلاب»، مقاله پناهی صرفاً به بررسی و مطالعه فرایند جنبش انقلاب اسلامی پرداخته است و بررسی تفصیلی نظریههای بسیج فرایند انقلابی را خارج از حوصله بحث قلمداد کرده است؛ بهطوریکه وی با تحلیل محتوای کیفی 57 مقاله انگلیسی در مورد انقلاب اسلامی به بررسی تأثیر انقلاب اسلامی بر نظریههای فرآیند انقلاب مانند نظریههای مربوط به شکلگیری جنبش انقلابی، نقش ایدئولوژی و فرهنگ در جنبش انقلابی، بسیج انقلابی و مشارکت تودهای، نقش رهبری و در نهایت نقش خشونت پرداخته است و در نهایت نتیجه میگیرد که وقوع انقلاب اسلامی ایران و مطالعه آن منجر به کشف ناسازگاریهای علمی در نظریههای مربوط به فرایند جنبش انقلابی شده و دگرگونی قابلتوجهی در این نظریهها ایجاد کرده است. درصورتیکه اثر حاضر با روش تحلیل اسنادی به بررسی تفصیلی 4 نسل نظریههای فرایند بسیج انقلابی پرداخته است.
در مقایسه مقاله حاضر با مقاله خرمشاد (1383) با عنوان «تولد و شکلگیری نسل چهارم تئوریهای انقلاب»، باید گفت که مقاله وی در پی استخراج رهیافتهای چهارگانه نوین برخاسته از انقلاب اسلامی – یعنی رهیافتهای فرهنگی، انقلابهای اجتماعی جهان سومی، معنویت گرایانه و ماوراءالطبیعت گرایانه - است و آنها را نسل چهارم نظریههای انقلاب تلقی میکند. درصورتیکه مقاله حاضر به بررسی نظریههای فرایند بسیج انقلابی میپردازد و در پی تقویت مبانی نظری در این حوزه است. لذا از طریق ترسیم مدلهای نظری، این روند را در پیش میگیرد.
همچنین مقاله مشیرزاده (1375) با عنوان مروری بر نظریههای انقلاب در علوم اجتماعی صرفاً به تلاش برای تعریف انقلاب و گونه شناسی نظریههای انقلاب پرداخته و نظریههای مربوط به انقلاب را به سه دسته کلاسیک، توصیفی و تبیینی تقسیم کرده است و بررسی آرای مارکس، توکویل، دورکیم، پارتو، وبر و جانسون و همچنین نظریههای روانشناختی گشوندر، دیویس و در نهایت نظریههای جامعهشناختی پارسونز و غیره پرداخته است. درصورتیکه مقاله حاضر به بررسی نظریههایی در روند فرایند بسیج انقلابی پرداخته است که کمتر به آنها توجه شده است و برای تفهیم راحتتر آنها در پایان هر نظریه مدلی نظری در رابطه با آن ترسیم شده است.
[1] . دانشیار علوم سیاسی دانشگاه شاهد (نویسنده مسئول:keshavarz@shahed.ac.ir)
[2] . دانشجوی دکترای تخصصی مطالعات سیاسی انقلاب اسلامی دانشگاه شاهد
(malihe.salem55@gmail.com)
[3] . Resource mobilization